عبداله پدر آلان، از دردی که تمام وجودش را فرا گرفته است میگوید
او میگوید فرزندانش زیباترین کودکان در دنیا بودند
او میگوید فرزندانش زیباترین کودکان در دنیا بودند
عبداله: "من عبداله ساکن کوبانی هستم. قبل از انقلاب سوریه در شهر دمشق به کار آریشگری مشغول بودم. بدنبال خانه خرابی که بشار اسد برای مردم بوجود آورد همراه با همسرم به کوبانی بازگشتم. بعد از جنگ در کوبانی همراه با همسرم و قالب و آلان آواره ترکیه شدیم. میخواستیم خودمان را به کانادا برسانیم . بخاطر اینکه خواهرم چندین سال است آنجا زندگی میکند. سه بار تلاش کردیم از ترکیه خارج شویم.
.
بار اول که خواستیم با قایق به یونان برویم دچار سانحه شدیم. بار دوم ما را دستگیر کردند و بازگردانند و بار سوم همسرم ریحان 28 ساله و دو فرزندم قالب 4 ساله و آلان 2 ساله با هشت نفر دیگر که همراه ما بودند در دریا غرق شدند.
.
عبداله همزمان که حرف میزند و بغض عمیق و دردناکی گلویش را میفشارد میگوید: "چیزی برایم باقی نمانده است. بگذار دنیا ببیند چه بر سر ما آمد. میخواهم ریحان، قالب و آیلان را به کوبانی باز گردانند و آنجا بخاک سپرده شوند خودم هم کنارشان خواهم آرمید. "
.
بار اول که خواستیم با قایق به یونان برویم دچار سانحه شدیم. بار دوم ما را دستگیر کردند و بازگردانند و بار سوم همسرم ریحان 28 ساله و دو فرزندم قالب 4 ساله و آلان 2 ساله با هشت نفر دیگر که همراه ما بودند در دریا غرق شدند.
.
عبداله همزمان که حرف میزند و بغض عمیق و دردناکی گلویش را میفشارد میگوید: "چیزی برایم باقی نمانده است. بگذار دنیا ببیند چه بر سر ما آمد. میخواهم ریحان، قالب و آیلان را به کوبانی باز گردانند و آنجا بخاک سپرده شوند خودم هم کنارشان خواهم آرمید. "
وی همچنین در یک مصاحبه ازشرایط دلخراش مرگ آلان میگوید :کمی پس از اینکه ترکیه را به مقصد یونان ترک کردیم موج بلندی به قایق برخورد کرد و کاپیتان قایق شنا کرد و رفت . تلاش کردم دو فرزند و همسرم را بگیرم ولی امیدی نبود و یک به یک درگذشتند.من تلاش کردم هدایت و کنترل قایق رابه دست بگیرم اما موج بلند دیگری آمد و قایق را چپه کرد. او در مورد فرزندانش می گوید:
بچه های من زیباترین کودکان دنیا بودند .آیا دردنیا کسی هست که فرزندانش با ارزش ترین چیز برایش نباشند ؟ بچه ها من شگفت انگیز بودند . هر روز مرا بلند میکردند که با آنها بازی کنم . چه چیزی زیباتراز این میتواند باشد؟ ولی همه چیز از دست رفته . الان دوست دارم کنار مزار خانواده ام بشینم تا کمی دردم تسکین پیدا کند.
بچه های من زیباترین کودکان دنیا بودند .آیا دردنیا کسی هست که فرزندانش با ارزش ترین چیز برایش نباشند ؟ بچه ها من شگفت انگیز بودند . هر روز مرا بلند میکردند که با آنها بازی کنم . چه چیزی زیباتراز این میتواند باشد؟ ولی همه چیز از دست رفته . الان دوست دارم کنار مزار خانواده ام بشینم تا کمی دردم تسکین پیدا کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر